جدول جو
جدول جو

معنی بد طینتی - جستجوی لغت در جدول جو

بد طینتی
بد سرشتی بد ذاتی بد نهادی مقابل خوش طینتی
تصویری از بد طینتی
تصویر بد طینتی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدطینتی
تصویر بدطینتی
بدسرشتی، بدنهادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدطینت
تصویر بدطینت
بدسرشت، بدنهاد
فرهنگ فارسی عمید
(بَ نَ)
بدخواهی. (ناظم الاطباء). بدسرشتی. بدفطرتی. مقابل خوش طینتی، آنکه بهر طریقی تحصیل پول می کند. (ناظم الاطباء) ، آنکه عادتاًشریر باشد و بدخوی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
بدخلق و بدخواه. (ناظم الاطباء). بدسرشت و بدمزاج. (آنندراج). بدنهاد. بدفطرت. بدجبلت. که بد دیگران خواهد. (یادداشت مؤلف). مقابل خوش طینت.
لغت نامه دهخدا
تصویری از بد طبنت
تصویر بد طبنت
بد سرشت بد نهاد
فرهنگ لغت هوشیار
عمل بدبین ببد گمانی نگریستن در امری یا در همه امور مقابل خوش بینی، اعتقاد باینکه جهان پر از بدبختی و یاء س و حرمان است مقابل خوش بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدطینت
تصویر بدطینت
بدسرشت بد ذات بدنهاد مقابل خوش طینت
فرهنگ لغت هوشیار
بداصلی، بدذاتی، ردائت، کج نهادی
متضاد: خوش ذاتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بداصل، بدخواه، بدذات، بدسگال، بدنفس، بدنهاد، خباثت پیشه، خبیث
متضاد: خوش طینت، نیک سرشت
فرهنگ واژه مترادف متضاد